آیه 26 سوره فتح

از دانشنامه‌ی اسلامی

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَىٰ وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا ۚ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا

[48–26] (مشاهده آیه در سوره)


<<25 آیه 26 سوره فتح 27>>
سوره :سوره فتح (48)
جزء :26
نزول :مدینه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

آن گاه که کافران در دلها ناموس و حمیّت، آن هم حمیّت جاهلیّت پروردند (که نگذاشتند در عهدنامه صلح حدیبیّه کلمه بسم اللّه و رسول اللّه بنویسند و مؤمنان را بر سر حمیّت و غیرت ایمانی آوردند) پس خدا وقار و اطمینان خاطر بر رسول خود و بر مؤمنان نازل کرد و آنان را با کلمه (اخلاص و مقام) تقوا ملازم کرد که آنها سزاوارتر بر این مقام بودند و اهلیّت آن داشتند و خدا به همه امور عالم داناست.

[یاد کن] هنگامی را که کافران [پس از قرارداد صلح حدیبیه] دل هایشان را از تعصّب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند، پس خدا هم آرامشش را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد و روح تقوا را [که حقیقت و جان توحید است] ملازم آنان نمود، و آنان به [روح تقوا] سزاوارتر و شایسته آن بودند؛ و خدا همواره به هر چیز داناست.

آنگاه كه كافران در دلهاى خود، تعصّب [آن هم‌] تعصّب جاهليّت ورزيدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خويش و بر مؤمنان فرو فرستاد، و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت، و [در واقع‌] آنان به [رعايت ]آن [آرمان‌] سزاوارتر و شايسته [اتصاف به‌] آن بودند، و خدا همواره بر هر چيزى داناست.

آنگاه كه كافران تصميم گرفتند كه دل به تعصب، تعصب جاهلى سپارند، خدا نيز آرامش خود را بر دل پيامبرش و مؤمنان فروفرستاد و به تقوى الزامشان كرد كه آنان به تقوى سزاوارتر و شايسته‌تر بودند و خدا بر هر چيزى داناست.

(به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیّت داشتند؛ و (در مقابل،) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایسته‌تر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چیز دانا است.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When the faithless nourished bigotry in their hearts, the bigotry of pagan ignorance, Allah sent down His composure upon His Apostle and the faithful, and made them abide by the word of Godwariness, for they were the worthiest of it and deserved it, and Allah has knowledge of all things.

When those who disbelieved harbored in their hearts (feelings of) disdain, the disdain of (the days of) ignorance, but Allah sent down His tranquillity on His Apostle and on the believers, and made them keep the word of guarding (against evil), and they were entitled to it and worthy of it; and Allah is Cognizant of all things.

When those who disbelieve had set up in their hearts zealotry, the zealotry of the Age of Ignorance, then Allah sent down His peace of reassurance upon His messenger and upon the believers and imposed on them the word of self-restraint, for they were worthy of it and meet for it. And Allah is Aware of all things.

While the Unbelievers got up in their hearts heat and cant - the heat and cant of ignorance,- Allah sent down His Tranquillity to his Messenger and to the Believers, and made them stick close to the command of self-restraint; and well were they entitled to it and worthy of it. And Allah has full knowledge of all things.

معانی کلمات آیه

  • حمية: امتناع، خوددارى، تحريك شدن خشم. طبرسى فرمايد: چون كسى اهل غضب و انكار باشد گويند حميت ناپسند دارد على هذا آن از خشم سرچشمه مى‏‌گيرد كه يك نوع داغ شدن است آن اگر براى حق باشد خوب و اگر براى باطل باشد بد است لذا حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فرموده است (نخوت) محلقين: كسانى كه سر مى‏‌تراشند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‌ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‌ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيماً «26»

آنگاه كه كافران، تعصّب (آن هم) تعصّب جاهليّت را (نسبت به شما) در قلب‌هاى خود جا داده بودند. پس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد (و آنان براى صلح آماده شدند) و خداوند آنان را به حقيقت تقوا ملزم ساخت كه به آن سزاوارتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چيز آگاه است.

نکته ها

«حميت» به معناى گرمى و داغى است و به خشم و تعصّب شديد نيز اطلاق مى‌شود.

تعصّب اگر بر اساس جهالت باشد، نكوهيده ولى اگر بر اساس غيرت دينى و پافشارى بر حق و منطق باشد نيكوست.

در ماجراى صلح حديبيّه، حضرت على عليه السلام به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله صلح‌نامه را با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»* آغاز كردند، مشركان گفتند كه ما قبول نداريم و حضرت، آن را به‌

جلد 9 - صفحه 142

«بسمك اللهم» تغيير دادند، سپس مشركان از كلمه «رسول اللّه» ايراد گرفتند كه بايد حذف شود. بار ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله اين تغيير را با آرامش پذيرفت و لقب «رسول اللّه» را حذف كردند، اين نمونه حميّت مشركان و نزول سكينه بر پيامبر و يارانش بود.

اسلام، با فرهنگ جاهليّت به هر نوعى كه باشد مبارزه مى‌كند؛ «ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ» «1»، «تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ» «2» و «حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ»

دل انسان، هم مركز ارتباط با خدا و رشد فضايل است و هم بستر گسترش مفاسد:

رشد معنوى: «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ» «3»، «أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» «4» و «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» «5»

گسترش منفى: «سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ» «6»، «يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِ الْكافِرِينَ» «7» و «اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ» «8»

در حديث مى‌خوانيم كه مراد از «كَلِمَةَ التَّقْوى‌» ايمان است. «9»

پیام ها

1- تعصّب جاهليّت، عامل بستن راه مسجد بر مؤمنان است. صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‌ ... فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ

2- آنچه انسان را در برابر تعصّب‌هاى جاهلى حفظ مى‌كند، سكينه و آرامش است. حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ ... فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ‌

3- مفاسد اخلاقى، در بستر كفر رشد و نمو مى‌كند و ايمان به خدا مانع رشد غرايز منفى است. الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ ...

4- تعصّب و ايستادگى، اگر همراه با استدلال و منطق باشد، ارزش دارد، آنچه مورد انتقاد است، خشم و تعصّب برخاسته از جاهليّت است. «حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ»

«1». آل عمران، 154.

«2». احزاب، 33.

«3». رعد، 28.

«4». فتح، 4.

«5». آل‌عمران، 103.

«6». آل‌عمران، 151.

«7». اعراف، 101.

«8». زمر، 45.

«9». تفسير نورالثقلين.

جلد 9 - صفحه 143

5- درمقابل رفتار جاهلانه نبايد مقابله به مثل كرد. حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ ... فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ‌

6- خداوند مؤمنان را در برابر كينه‌ها و تعصّب‌ها، تنها نمى‌گذارد. حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ ...

فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ‌

7- آرامش و سكينه را با مال و مقام و تعداد نفرات، نمى‌توان تحصيل كرد، بلكه هديه الهى است. «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ»

8- همين كه خدا و رسول، صلح را در حديبيّه از هجوم و جهاد بهتر دانستند، مؤمنان بايد به آن ملتزم و پايبند باشند. «أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‌»

9- تقوايى ارزش دارد كه دائمى باشد نه موسمى. «أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‌»

10- براى دريافت الطاف الهى، بايد اهليّت و لياقت توسط خود افراد بوجود آيد.

«كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها»

11- انتخاب‌ها و اولويّت‌ها، با شعار و توقع نيست، بلكه بايد آگاهانه و عالمانه باشد. «كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيماً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‌ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‌ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيماً «26»

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا: ياد بياور اى پيغمبر چون گردانيدند آنانكه كافر شدند، فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ: در دلهاى خود حميت را، يعنى آن چيزى را كه دل را افروخته نمايد از خشم و غضب كه از تعصب و تكبر و غيرت ناشى شده‌

جلد 12 - صفحه 166

باشد، پس تفسير حميت فرمايد بر طريق بدليت، حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ: درآوردند در دل خود تعصب زمان جاهليت را كه باعث فوران غضب آنها شد و به جهت آن گفتند چون حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله پدران و برادران ما را در بدر و احد كشته، سوگند به لات و عزى كه او را در منازل خود درنياوريم. يا چون پدران ما مطيع او نشدند ما نيز منقاد او نشويم و ايمان نياوريم. خلاصه چون حميت جاهليت را مرعى داشتند، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ‌: پس نازل فرمود خداى تعالى طمأنينه و سكون خود را، يعنى آن چيزى كه سبب اطمينان بود نازل فرمود خدا، عَلى‌ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ‌: بر پيغمبر خود و بر مؤمنين تا ترك مقاتله نمودند و به مصالحه راضى شدند، وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‌: و لازم ساخت يعنى ثابت گردانيد خداى تعالى مؤمنان را سخنى كه سبب پرهيزكارى است از طغيان و عدوان. مراد كلمه شهادت است، يا بسم اللّه الرحمن الرحيم كه اهل مكه نگذاشتند كه در عنوان صلحنامه نوشته شود، يا محمد رسول اللّه را كه راضى به كتابت آن نشدند. وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها: و هستند مؤمنان سزاوارتر بدان از مشركان و از اهل آن و اولى به آن، يعنى ايشانند كه استحقاق و اهليت اين كلمه را دارند نه غير ايشان، يا ايشان احقند به نزول سكينه يا احقند به مكه و دخول آن از اهل آن. وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيماً: و هست خدا به هر چيزى دانا و از آن جمله علم او سبحانه است به بواطن سراير آدميان، و لذا ذمّ مشركان نموده به حميت و مدح مؤمنان فرموده به انزال سكينه و لزوم كلمه كه قبل گذشت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‌ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‌ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيماً «26» لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً «27» هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‌ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‌ بِاللَّهِ شَهِيداً «28» مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً «29»

ترجمه‌

هنگاميكه قرار دادند آنانكه كافر شدند در دلهاشان خوى بد و عصبيّت زمان نادانيرا پس فرو فرستاد خدا آرامش را بر رسولش و بر گروندگان و ثابت نمود ايشانرا بسخن پرهيزكارى و بودند سزاوارتر بآن و اهلش و بوده است خدا بهمه چيز دانا

بتحقيق راست گردانيد خدا خواب پيغمبر خود را بحق كه هر آينه داخل خواهيد شد البته در مسجد الحرام اگر خواسته باشد خدا ايمنان با آنكه تراشندگانيد سرهاتان را و كوتاه كنندگان نمى‌ترسيد پس دانست آنچه را ندانستيد پس قرار داد پيش از اين فتحى نزديك‌

او است آنكه فرستاد پيغمبرش را با هدايت و دين حق تا غالب سازدش بر همه اديان و كافى است خدا كه باشد گواه‌

محمد رسول خدا است و آنانكه با اويند سخت دلانند بر كافران و مهربانان ميان خودشان ميبينى ايشانرا ركوع كنندگان سجود كنندگان مى‌طلبند تفضّلى را از خدا و خشنودى او را نشانه ايشان در رويهاشان است از اثر سجده اينست صفتشان در تورية و صفتشان در انجيل آنان مانند كشتى باشند كه برآورد شاخه‌اش را پس قوى گرداند آنرا پس محكم شود پس راست بايستد بر ساقه‌هايش كه بشگفت‌

جلد 5 صفحه 32

ميآورد زراعت كنندگانرا تا بخشم آورد بسبب ايشان كافران را وعده داد خدا آنانرا كه ايمان آوردند و كردند كارهاى شايسته از ايشان آمرزشى و پاداشى بزرگ.

تفسير

كفّار مكّه مستحقّ عذاب موعود در آيات سابقه شدند وقتى كه در دل خودشان قرار دادند حميّت و حرارت ناشى از تأنّف و تفرعن و تعصّب زمان جاهليّت را كه مردم متخلّق بأخلاق اسلامى نبودند و در حديث قمّى ره كه اجمالى از آن در اول سوره نقل شد ذكر شده كه بعد از تراضى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم با قريش بصلح و قرار نوشتن صلح‌نامه آنحضرت بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود بنويس بسم اللّه الرّحمن الرّحيم پس سهيل بن عمرو كه از طرف قريش براى عقد صلح آمده بود گفت ما رحمن را نميشناسيم بنويس چنانچه پدرانت مينوشتند باسمك اللّهم حضرت بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود بنويس آنهم اسم خدا است پس امير المؤمنين نوشت اين قرارداد محمد رسول خدا و جماعت قريش است سهيل بن عمرو گفت اگر ما محمّد را پيغمبر خدا ميدانستيم با او جنگ نميكرديم بنويس محمّد بن عبد اللّه مگر از نسب خود عار داريد پس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من پيغمبر خدايم اگر چه شما اقرار نداريد و بامير المؤمنين فرمود محو كن و بنويس محمّد بن عبد اللّه حضرت عرض كرد من نام تو را هرگز از نبوّت محو نميكنم و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آنرا بدست خود محو فرمود و بامير المؤمنين عليه السّلام گفت قسم بخدا از ابناء اين قوم براى تو چنين روزى خواهد آمد و چون در جنگ صفّين بنابر مصالحه و رأى حكمين شد نوشته گرديد اين قرارداد امير المؤمنين على عليه السّلام است با معاوية بن ابى سفيان پس عمرو بن عاص گفت اگر ما تو را امير المؤمنين ميدانستيم با تو جنگ نميكرديم و صدق فرمايش پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم ظاهر گرديد آنچه ذكر شد خلاصه مستفاد از حديث سابق است و در ذيل اين آيه فرموده حميّت جاهليّت همان بود كه در باره خدا و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم اعمال نمودند و گفتند ما رحمن و رحيم را نمى‌شناسيم و اگر تو را پيغمبر ميدانستيم با تو جنگ نميكرديم و بنظر حقير شامل است تأنّف آنها از ورود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در مكّه و امثال اين تكبّرات بيجا را كه در بعضى از موارد ضروريّه بايد تحمّل نمود لذا خداوند فرموده پس نازل نمود خدا

جلد 5 صفحه 33

سكينه و وقار و قدرت تحمّل از ناملائمات را بر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل ايمان كه خريدند آن تكبّر بيجا را بجاى خود و حفظ نمودند نفوس مسلمانانرا از تلف و ثابت فرمود ايشانرا بر كلمه لا اله الا اللّه كه دلالت دارد بر نفى شرك و هر عمل ناروائى و اثبات توحيد و هر عمل شايسته بجائى و البتّه اهل ايمان احقّ و اولى بحق و حقيقت و اهل آن كلمه طيّبه بوده و هستند و در روايات كلمه تقوى بكلمه اخلاص و ايمان و امير المؤمنين عليه السّلام و اهل بيت اطهار تفسير شده و بنظر حقير هر قول و فعلى كه ناشى از پرهيزكارى و اجتناب از محارم الهيّه و اخلاق رذيله باشد كلمه تقوى و مظهر پرهيزكارى است و در روايات بمصاديق جليّه تفسير شده و خداوند بتمام اسرار و اعمال بندگان دانا است و بر طبق آن پاداش خواهد داد و چون منافقين مذكور در آيات سابقه تصوّر نموده يا ميگفتند خواب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه در حديث قمّى ره بدوا ذكر شده بود دروغ شده خداوند با تأكيد تمام آنها را ردّ فرموده كه نه چنين است خدا پيغمبر خود را در خوابى كه ديده محقّقا براستى و حق و حقيقت دلالت فرموده و قسم ياد فرموده خواب انبيا و اوليا دروغ نميشود البتّه در سال آتيه داخل در مسجد الحرام ميشويد و با كمال اطمينان موفق خواهيد شد بتمام اعمال عمره كه سر بتراشيد يا مو را كوتاه كنيد و از احرام بيرون آئيد انشاء اللّه تعالى با امنيّت و نداشتن ترس از احدى و ظاهرا تعليق بر مشيّت براى تيمّن و تبرّك بنام خدا و تعليم مردم در اخبار از آتيه است اگرچه گفته‌اند راجع بدخول با امنيّت و نداشتن ترس است يا براى خارج نمودن كسانى است كه تا سال ديگر زنده نباشند از مسلمانان يا ان بمعناى اذاست و امثال اينها كه بنظر حقير وقعى ندارد در هر حال خدا ميداند مصالح تأخير فتح را و مردم نميدانند آن و ساير حكمتها را لذا در مراجعت از حديبيّه خداوند فتح پرفائده و غنيمت قلعه خيبر را بدست امير المؤمنين عليه السّلام مرزوق مسلمانان فرمود تا دلها بآن تسكين يابد و اميد فتح بآن تقويت گردد و بشارت بالاترى بمسلمانان داد و آن مژده غلبه اسلام است بر تمام اديان بنسخ دين حق و ابطال باطل با حجّت و دليل و تسلّط مسلمانان در عالم بر ارباب اديان بسرعت تا درجه‌اى و بحدّ كمال در زمان ظهور امام زمان كه جز دين حق و مذهب اثنى عشرى در دنيا نباشد و ظلم و

جلد 5 صفحه 34

فساد مبدّل بعدل و داد گردد و در اين مقام شمّه‌ئى راجع باين آيه در سوره توبه گذشت و كافى است خدا كه شاهد باشد بر صدق اين مواعيد و آنكه محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خدا است و تمام وعده‌هايش حق و صدق است و آنكسانيكه واقعا و ظاهرا با او هستند و به بيان و شمشير كمك بترويج اسلام مينمايند سخت دل و سختگير بر كفّار و رحيم و مهربان با مسلمانانند و در اين صفت امير المؤمنين عليه السّلام بمقامى رسيده كه منقاربند كرده ز سستى هزار جاى تا اولين دريچه آن طائر قياس سلام اللّه عليه و على اولاده الطاهرين بايد بحالات مختلفه آنحضرت در اين دو مورد نظر نمود و مبهوت و متحيّر شد كه چگونه مظهر غضب و رحمت الهى شده است مى‌بينى تو اى بيننده ايشانرا كه غالبا مشغول نمازند و ركوع و سجود مينمايند براى نيل به تفضّلات الهى در پاداش اعمالشان چون خودش وعده ثواب داده نه آنكه بآن اعمال ذى حقّ شوند بر خدا و براى خوشنودى او چون بنده بايد موجبات خوشنودى مولى را فراهم نمايد تا بوظيفه خود عمل نموده باشد و علامت ظاهرى ايشان در صورتهاشان اثر سجود در پيشانى است و بنقل فقيه از امام صادق عليه السّلام آن اثر بيدارى شب براى نماز است و شايد اشاره باشد بحديث نبوى كه زيادى نماز در شب روى را در روز نيكو كند اين اوصاف شگفت‌آور ياران حقيقى پيغمبر آخر الزمان است كه در تورية ذكر شده و مثل ايشان در انجيل هم همين است و نكته تكرار مثلهم و اكتفا ننمودن به و الانجيل بنظر حقير تأكيد معنى و نفى احتمال ذكر بعضى از اوصاف در تورية و بعضى در انجيل است خدا ميخواهد تصريح بفرمايد كه تمام اين اوصاف هم در تورية ذكر شده هم در انجيل و از خود براى آنها مثلى زده و آن آنستكه پيروان پيغمبر خاتم مانند كشتى باشند كه شاخه‌هاى ضعيف خود را در بدو امر از زمين بيرون ميآورد و بتدريج قوى مينمايد آنرا و كمك ميرساند بآن پس درشت و محكم ميشود پس بپاى خود راست مى‌ايستد و متمايل و متزلزل نميگردد و چون زارعان آنرا ببينند خورسند شوند و بشگفت درآيند تا بخشم درآورد خدا بآنشاخه‌هاى ضعيفى كه در مدّت كمى قوى و پايدار شدند كه مسلمانانند كفار را و وعده داده است خدا آنكسانيرا كه قلبا ايمان آوردند باصول دين و مذهب و بجا آوردند اعمال صالحه را با شرط قبول‌

جلد 5 صفحه 35

آن كه ولايت ائمه اطهار است از بين اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آمرزش گناهان و اجر بزرگ بى‌پايان آخرت را و بنابراين كلمه من تبعيضيه است و بنظر حقير رسيده از حديث نبوى كه در امالى نقل شده راجع بشأن نزول اين آيه كه مستفاد از آن اينست كه روز قيامت امير المؤمنين عليه السّلام لوائى از نور بدست ميگيرد و از ميان مهاجر و انصار و ساير مسلمانان دسته دسته شيعيان خود را تحت لواء قرار داده ببهشت ميبرد و ديگران را بجاى خود باقى ميگذارد و بعضى من را بيانيه گرفته‌اند و بنا بر اين الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات مبيّن اوصاف ياران پيغمبر آخر الزّمان است و انصاف آنستكه من بيانيّه در اين قبيل موارد حسنى ندارد چون اوصاف مذكوره در آيه شريفه معرّف اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم است نه مبيّن اهل ايمان و اعمال صالحه و اللّه اعلم در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه حفظ كنيد اموال و كسان خود را از تلف بقرائت انّا فتحنا چون كسيكه مداومت بتلاوت آن داشته باشد روز قيامت منادى ندا كند او را بطوريكه تمام خلق بشنوند كه تو از بندگان شايسته منى او را در بهشت جاى دهيد و بنوشانيد باو از رحيق مختوم و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.

جلد 5 صفحه 36

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِذ جَعَل‌َ الَّذِين‌َ كَفَرُوا فِي‌ قُلُوبِهِم‌ُ الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجاهِلِيَّةِ فَأَنزَل‌َ اللّه‌ُ سَكِينَتَه‌ُ عَلي‌ رَسُولِه‌ِ وَ عَلَي‌ المُؤمِنِين‌َ وَ أَلزَمَهُم‌ كَلِمَةَ التَّقوي‌ وَ كانُوا أَحَق‌َّ بِها وَ أَهلَها وَ كان‌َ اللّه‌ُ بِكُل‌ِّ شَي‌ءٍ عَلِيماً «26»

زماني‌ ‌که‌ قرار دادند كساني‌ ‌که‌ كافر شدند ‌در‌ قلوب‌ ‌خود‌ حميت‌ ‌را‌ همان‌

جلد 16 - صفحه 216

حميت‌ جاهليت‌ ‌را‌ ‌پس‌ خداوند نازل‌ فرمود سكينه‌ و قوت‌ قلب‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌رسول‌ ‌خود‌ و ‌بر‌ مؤمنين‌ ثبات‌ قدم‌ و اطمينان‌ خاطر، و لازم‌ فرمود ‌بر‌ ‌آنها‌ كلمه تقوي‌ ‌را‌ و بودند ‌آنها‌ اهل‌ تقوي‌ و سزاوار تقوي‌ و احق‌ بآن‌ و هست‌ خداوند بهر چيزي‌ دانا.

عمده‌ مانعي‌ ‌که‌ باعث‌ ‌اينکه‌ شد ‌که‌ كفار و مشركين‌ ايمان‌ نياوردند همان‌ حميت‌ و عصبيت‌ جاهليت‌ ‌بود‌ ‌که‌ تقليد آباء و اجداد ‌خود‌ ميكردند چنانچه‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ تصريح‌ باين‌ دارد بعلاوه‌ قساوت‌ قلب‌ و سياهي‌ دل‌ تسلط شيطان‌ مكر و حيله‌، رؤساء عادت‌ بفحشاء و منكرات‌، كبر و نخوت‌ و ساير اخلاق‌ رذيله‌ و عناد ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ قابليت‌ هدايت‌ انداخته‌اند ‌که‌ ميفرمايد:

إِذ جَعَل‌َ الَّذِين‌َ كَفَرُوا تمام‌ طبقات‌ كفر ‌را‌ شامل‌ ميشود ‌از‌ طبيعي‌ دهري‌ مشركين‌ يهود نصاري‌ مجوس‌ بلكه‌ ارباب‌ ضلالت‌ و بدعت‌ و منكرين‌ ضروريات‌.

فِي‌ قُلُوبِهِم‌ُ الحَمِيَّةَ همان‌ عصبيت‌ آبائي‌ و اجدادي‌ حَمِيَّةَ الجاهِلِيَّةِ مثل‌ دوره جاهليت‌ و مثل‌ دوره حاضر.

فَأَنزَل‌َ اللّه‌ُ سَكِينَتَه‌ُ عَلي‌ رَسُولِه‌ِ وَ عَلَي‌ المُؤمِنِين‌َ ‌در‌ مقابل‌ ‌آن‌ حميت‌ خداوند ثبات‌ قدم‌ و قوت‌ قلب‌ باينها داده‌ ‌که‌ ‌هر‌ چه‌ امر سخت‌تر شود قوت‌ قلب‌ ‌آنها‌ بيشتر مي‌شود و ايستادگي‌ ميكنند ‌تا‌ فتح‌ و پيروزي‌ نصيب‌ ‌آنها‌ شود و ‌لو‌ بكشتن‌ و كشته‌ شدن‌ ‌باشد‌.

نكتتان‌: يكي‌ آنكه‌ قبلا ‌که‌ تذكر داديم‌ ‌در‌ صاحب‌ غار. و دومي‌ آنكه‌ كساني‌ ‌که‌ ‌در‌ امر جهاد سستي‌ كردند ‌ يا ‌ تقاعد نمودند ‌ يا ‌ فرار كردند مؤمن‌ نيستند ..

وَ أَلزَمَهُم‌ كَلِمَةَ التَّقوي‌ بمراتب‌ تقوي‌ تقواي‌ ‌از‌ عقائد فاسده‌ و اخلاق‌ رذيله‌ و اعمال‌ سيئه‌ و ‌از‌ ترك‌ واجبات‌ بالاخص‌ جهاد.

وَ كانُوا أَحَق‌َّ بِها وَ أَهلَها ممكن‌ ‌است‌ مرجع‌ ضمير بها و اهلها سكينه‌ ‌باشد‌ ‌يعني‌ مؤمنين‌ سزاوارتر هستند بنزول‌ سكينه‌ ‌در‌ قلوب‌ ‌آنها‌ و اهليت‌ دارند ‌براي‌ ‌آن‌ و ممكن‌ ‌است‌ تقوي‌ ‌باشد‌ ‌که‌ مؤمن‌ اهل‌ تقوي‌ و سزاوار ‌آن‌ ‌است‌ و معني‌ دوم‌ اقرب‌ ‌است‌ وَ كان‌َ اللّه‌ُ بِكُل‌ِّ شَي‌ءٍ عَلِيماً.

217

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 26)- تعصب و حمیت جاهلیت بزرگترین سدّ راه کفار! در اینجا باز مسائل مربوط به ماجرای «حدیبیه» تعقیب می‌شود، و صحنه‌های دیگری از این ماجرای عظیم را مجسم می‌کند.

ج4، ص484

نخست به یکی از مهمترین عوامل باز دارنده کفّار از ایمان به خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و تسلیم در مقابل حق و عدالت اشاره کرده، می‌گوید: به خاطر بیاورید «هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند» (إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ).

و به خاطر آن مانع ورود پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانی شدند، و گفتند: اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشته‌اند وارد سرزمین و خانه‌های ما شوند و سالم باز گردند، عرب در باره ما چه خواهد گفت؟ و چه اعتبار و حیثیتی برای ما باقی می‌ماند؟

آنها با این عمل هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند، و هم سنتهای خود را زیر پا گذاشتند، و هم پرده ضخیمی میان خود و حقیقت کشیدند.

سپس می‌افزاید: «و (در مقابل) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش مؤمنان نازل فرمود» (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ).

این آرامش که مولود ایمان و اعتقاد به خداوند، و اعتماد بر لطف او بود، آنها را به خونسردی و تسلط بر نفس دعوت کرد، تا آنجا که برای حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جمله «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» را- که رمز اسلام در شروع کارها بود- بردارند، و به جای آن «بسمک اللّهمّ»- که از یادگارهای دوران گذشته عرب بود- در آغاز صلحنامه حدیبیه بنگارند و حتی لقب «رسول اللّه» را از کنار نام گرامی «محمد» صلّی اللّه علیه و اله حذف کنند. و حاضر شدند که بر خلاف عشق و علاقه سوزانی که به زیارت خانه خدا و مراسم عمره داشتند از همان «حدیبیه» به سوی مدینه باز گردند، و شترهای خود را بر خلاف سنت حج و عمره در همانجا قربانی کنند، و بدون انجام مناسک از احرام به در آیند.

آری! فرهنگ جاهلیت دعوت به «حمیت» و «تعصب» و «خشم جاهلی» می‌کند، ولی فرهنگ اسلام به «سکینه» و «آرامش» و «تسلط بر نفس».

سپس می‌افزاید: «و (خداوند) آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایسته‌تر و اهل آن بودند» (وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها).

ج4، ص485

در پایان آیه می‌فرماید: «و خداوند به همه چیز داناست» (وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً).

او هم نیات سوء کفار را می‌داند، و هم پاکدلی مؤمنان راستین را، در اینجا سکینه و تقوا نازل می‌کند، و در آنجا حمیت جاهلیت را مسلّط می‌سازد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص244

منابع